مهدی یاوران

زود قضاوت نکنیم

زود قضاوتن کنیم

مثل همیشه قرار بود شب بچه ها بیان سر کوچه مسجد تا از اونجا با هم بریم سالن ، اما جایی کار داشتم و چند دقیقه دیرتر می رسیدم ، با یکی از مربی ها هماهنگ کردیم و قرار شد ماشین بگیرن و برن سالن ، کارم که تموم شد با ده دقیقه تاخیر رسیدم سر کوچه مسجد ، بچه ها رفته بودن ، داشتم ماشین رو سر و ته می کردم که برم سالن پیش بچه ها ، که امیر با دوچرخه اومد...

نمی دونستم چکار کنم ، اون وقت شب نمیشد که  بگم خودش با دوچرخه بیاد و من با ماشین برم.

دسته کلیدم رو بهش دادم و گفتم دوچرخه رو بزار تو حسینیه و بیا سوار شو تا با هم بریم سالن.

داشت کلید ها رو قفل حسینیه امتحان می کرد که حاج آقای مسجد اومد ، حاج آقا به شدت از من متنفر هست و از این حوزوی های سکولار و خر مقدسه که دشمن کار فرهنیگه.

 حاج آقا خونش طبقه بالای حسینیه است ، چیزی نگفت و رفت خونه ، در رو تازه بسته بوده که همسایه زیر زمین حسینیه اومد بیرون یه سلامی دادیم و موتورش رو سوار شد و رفت همین همسایه چند بار به کنایه بهم گفته بود سعید طوسی ...

امیر هم برگشت و گفت در باز نمیشه ، نگاه کردم دیدم کلید حسینیه تو دسته کلید نبوده اصلا.

یهو یاد خونه یکی از بچه ها افتادم که نزدیک بود گفتم بیا بریم دوچرخه رو بزار اونجا. داشتیم می رفتیم که خودشم اومد و دوچرخه امیر رضا رو گذاشتیم خونشون و سه تایی سوار ماشین شدیم و به طرف سالن حرکت کردیم.

تو ماشین به بچه ها گفتم نکنه برامون حرف دربیارن ، شاید بگن این وقت شب دونفری تو حسینیه چکار می کردن؟ خصوصا که مغز مردم رو با داستان سعید طوسی شستشو دادن...

زنگ زدم و به حاج سعید داستان رو گفتم و مشورت گرفتم . اونم گفت بد موقعیتی بوده و کاریش نمیشه کرد ، تنها راه حلی که به ذهنم رسید شفاف سازی بود از طریق کانال سروش مجموعه مهدی یاوران .

 امیر هم پسر خیلی عاقلی هست و چند بار ازم درباره طوسی سوال کرده بود و من پیچونده بودمش اما با این اتفاقی که افتاد دیگه خودش عمق ماجرا رو درک کرد و دید که چقدر راحت میشه در معرض تهمت قرار گرفت. تقریبا همه ی شواهد علیه ما بود و صحنه کاملا مشکوک بود. شما فرض کنید با این حمله رسانه ای بر علیه سعید طوسی و کلاس قرآن ، اون وقت شب جلوی در حسینیه ، مربی قرآن رو با یه بچه ، جلو در ببینید که دارن کلید رو از قفل در خارج می کنن... انصافا بد جور در معرض تهمت بودیم ...

اما شکر خدا حرف و حدیثی پیش نیومد و فکر کنم اون شفاف سازی ، جواب داد و از ساخته شدن شایعه و تهمت جلوگیری کرد.

 

آسیب های کار فرهنگی

زود قضاوت نکنیم

سالن که تموم شد بچه هایی که کوچیک بودن رو سوار ماشین خودم کردم و برون در خونه هاشون یکی پیاده کردم و منتظر بودم تا زنگ خونه رو بزنن و در باز کنن و برن داخل تا خیالم راحت بشه و بعد می رفتیم در خونه ی نفر بعدی...

این رسم هر هفته بود و همیشه این کار رو می کردم اما اینبار وقتی بچه ها رو می رسوندم متوجه شدم کسی خونه امیر حسین نیست ازش سوال کردم. گفت همه رفتن روستا عروسی...

گفتم پس چرا تو نرفتی ، گفت میخواستم با شما بیام بخاطر همین نرفتم عروسی ، من مونده بودم که الان باید چکار کنم ، نمیشد که بچه ده ساله رو اون وقت شب ول کنم تو خیابون و برم...

زنگ زدم به بابای امیر حسین ، تو شلوغ پلوغی عروسی صداش رو به زور میشد شنید ، گفت ما دهات هستیم و عروسی هنوز تموم نشده...

بهش گفتم پس من امیر حسین رو می برم خونه خودمون و شما بعد از عروسی بیایید در خونه ی ما دنبالش.

بقیه در ادامه مطلب ...

بچه های مهدی یاوران

بچه های مهدی یاوران

بعد از شهادت سردار سلیماین خیلی ناراحت بودیم. وقتی رفتم سر کلاس بچه ها رو که دیدم اشک تو چشام جمع شد. بغض گلوم رو گرفته بود. نتونستم سر کلاس صحبت کنم و بغضم ترکید ، بچه ها هم بغضشون ترکید و با هم گریه کردیم...

برای سردار ایستگاه صلواتی زدیم و چایی می دادیم ، همه مردم ازمون عکس سردرا میخواستن ، نزدیک دو هزار تا عکس سردرا رو ازمون گرفتن و در جواب افرادی که عکس سردار میخواستن باید می گفتیم شرمنده تموم شده...

کلیشه هم درست کرده بودیم و میزدیم رو ماشین ها که خیلی متقاضی داشت.

یه نفر از اینایی که ضایعات جمع میکنه اومد و با کلی اصرار عکس سردار که برا خودم کنار گذاشته بودم رو گرفت، گفت میخام بزنم تو خونمون،

عکسایی که به اطراف چادر هم زده بودیم مردم کندن و بردن...

تاحالا تو هیچ ایستگاه صلواتی اینقدر مردم باهامون همراه نبودن

اما اصل ماجرا اینجاست که چند روز بعد بهمون خبر دادن که عکس بچه های مهدی یاوران رو تو کانال مقام معظم رهبری گذاشتن که برا سردار ایستگاه صلواتی زده بودن.

بله حقیقت داشت ، عکس بچه ها رو تو کانال نوجوان خامنه ای گذاشته بودن ، با دیدنش خیلی خوشحال شدیم.

بچه های که مسئول روابط عمومی مهدی یاوران هستن کارشون رو خوب انجام دادن و ازشون تشکر می کنیم.

اردوی قم و جمکران

عکس یادگاری مهدی یاوران اراک

بچه ها رو برده بودیم اردوی قم و جمکران که یه اتفاق خاص برامون افتاد.

بعد از اینکه از زیارت حرم حضرت معصومه برگشتیم همینطور که از کنار خیابون راه می رفتیم ، جواد پاش لیز خورد و افتاد تو باغچه و شلوارش گلی و خاکی شد. اما خدا رو شکر خودش چیزیش نشد.

به مسیر ادامه می دادیم که یهو جواد وسط خیابون ایستاد و کمر بندش رو باز کرد و شلوارش رو کشید پایین...

بقیه در ادامه مطلب ... 

لازمه ی مهدی یاور بودن ، مهدی باور بودن است.

جنگ تمام نشده است و دشمن از جبهه ی فرهنگ و رسانه ، به ایمان و غیرت و حیای مردم ایران حمله کرده است و جنگ امروز جنگ نرم فرهنگی است.

عرصه ی جهاد فرهنگی تشنه ی جهاد گران انقلابی با اخلاص است و از همه ی عاشقان شهادت درخواست میکنیم که آتش به اختیار وارد جبهه ی جهاد فرهنگی شوند تا با یاری یکدیگر و توکل بر خدا ، در این جنگ نابرابر فرهنگی و رسانه ای نیز بر دشمن غلبه کنیم.

از کوچه و محله خودتان شروع کنید...

بسم الله...
Designed By Erfan Powered by Bayan